سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عکس خندان همسرم همراه با متن «م?ثم هم پرواز کرد» مقابل چشمانم ظا

افسران - عکس خندان همسرم همراه با متن «م?ثم هم پرواز کرد» مقابل چشمانم ظاهر شد ...


وقت? به مأمور?ت م?رفت، تلفن همراهش را در خانه م?گذاشت. 
صبح روز شنبه دلم شور م?زد. 
تصم?م گرفتم برا? آرام شدن به جلسه عزادار? در محله بروم. جسمم در جلسه بود و روحم جا?? د?گر. 
به خانه مادرم برگشتم، اما هنوز آرامش نداشتم. 
?ک لحظه به دلم افتاد تلفن همراه م?ثم را روشن کنم. 
گروه مدافعان حرم را که دوستان م?ثم تنها اعضا? آن بودند، باز کردم و دل?ل تمام آشوبها? دلم رو شد. عکس خندان همسرم همراه با متن «م?ثم هم پرواز کرد» مقابل چشمانم ظاهر شد. 
احساس آدم? را داشتم که دوست دارد ناب?نا باشد و حق?قت را نب?ند. 
اما ناب?نا نبودم و همه چ?ز را م?د?دم. 
او به آرزو?ش رس?ده بود. 
فاطمه زهرا با بهت و ناباور? نگاهم م?کرد و پشت سر هم م?پرس?د: «مامان چه اتفاق? افتاده؟» 
م?ثم پرواز کرده بود و من به خال? شدن دن?ا?م فکر م? کردم. 
به ا?ن فکر م?کردم جا? خال? پدر را چگونه برا? دخترانم پر کنم ...

به روایت همسر شهید مدافع حرم میثم مدواری


افسران جوان جنگ نرم


+نوشته شده در پنج شنبه 95 اردیبهشت 30ساعت ساعت 1:58 صبحتوسط سید محمد حسینی | نظر بدهید

نایت اسکین